رادمانرادمان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه سن داره

رادمان در مراسم یادبود دایی علی

سلام پسرگلم . دیروز دوستان دایی علی یه مسابقه فوتبال یادبود براش برگزار کردن مثل پارسال. منم از اونجا که نمیتونستم بیام ،شما با بابا به همراه مهمونا رفتی . خیلی نگرانت بودم تا اینکه برگشتی و با کلی هیجان و شور واسم تعریف میکردی که  : مامان من فوتبالیست واقعی شدم . (لباس ورزشیاتو میگفتی)  من با بابا فرهاد و عمو محسن تو سبزه ها (چمن) فوتبال بازی کردم  .مامان پام آخ شد آخه افتادم چون مواظب نبودم مامان ما شما رو نبردیم آخه اونجا فقط آدایون  (آقایون)بودن .   من مرد شدم با بابا رفتم.دروازه بزرگ بود.   و کلی داستان .. الهی قربونت برم که این اولین تجربه فوتبالت بود. آخه یه مدت بابا فوتبال بازی نم...
5 آبان 1392

عید غدیر مبارک

   2 سال گذشت علی جان و ما هنوز رفتنت را باور نکردیم . از دیروز تا الان لحظه به لحظه به یاد روز پر کشیدنت بودم. این عید تلخ ترین روز زندگی منه.امیدوارم با آقا امیر المومنین(ع) محشور باشیی. روحت شاد برادرم... برای شادی روح برادر عزیزم صلوات.... ...
2 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد